درباره ما

تفکر عبادت است و از برترین عبادات و باشگاه، معبدی است بناشده برای چنین عبادتی. در این معبد غیر از این عمل برتر، هیچ هدف، ثمره، نتیجه و جایگاهی متصور نیست. نه هدف سیاسی و نه پیشرفت اجتماعی، نه انتشار اوراق علمی و تحصیل مقامات ظاهری و نه سرکوب مخالفین فکری و اعتقادی، هیچ‌کدام کارکرد، ثمره و هدف این معبد نیست.

آنکه به این معبد وارد می‌شود باید که قبل از ورود به آن، تمام انگیزه، نیت و علاقه خود را کنار بگذارد و خالص، پاکیزه، غسل‌کرده و طاهر، برای قرارگرفتن در مسیر نامتناهی اندیشیدن و تفکر نمودن، به درون خویش بازگردد و آنچه از اندیشه‌های ژرف و بی‌انتها درون اوست را، به‌عنوان ثمره‌ی مناجات خداوند با بندگان ژرف‌اندیش خود، به زبان آورده و تقدیم به ساحت این معبد نماید.

آنکه به این معبد درآید، باید که از کینه‌هایی که تفکر او را می‌آزارد، از نگریستن به دیگری که او را از درون‌نگری باز می‌دارد، از هدف‌های مادی و معنوی که مانع عبادت آزادگان است، از خدمت کردن به عالم ماده و ابعاد آن، کنه سیاست، اقتصاد، نام و جسم بندگان و از هر عبادتی که او را از کنه ذات عقل عبادت‌کنندگان این معبد باز می‌دارد، دوری کند، که اینجا، ساحت مقدس خداوند این و غیر از عبادت خالصانه مقبول نیست. آنکه به این معبد درآید باید به ذات و کنه وجود خویش بازگردد که همان اندیشه و معرفت است که ذات نامتناهی در کتاب فرستاده‌اش فرموده:
«انسان را نیافریدیم مگر برای عبادت کردن»
و خاصان فرستاده‌اش فرموده‌اند:
«یعنی شناختن و درک کردن»

معبدی چنین پاک را، آب و نانی نیست تا نزاعی باشد، ثمره و نتیجه‌ای نیست تا مسئول و مسئولیتی باشد، جریان اداری و دور قمری نیست تا مدیر و اداره‌کننده‌ای داشته باشد. در این معبد سیر بیرونی و هدف عرفی، از آنچه که دیگران می‌پسندند وجود ندارد تا رئیس و ریاستی باشد، معبد را گنجینه‌ای ظاهری و سر لیرونی نیست نت بر آن قفل و نگهبانی بگمارند، هرچه هست مناجات اندیشمندان است با درون خود که آن را به ساحت این معبد تقدیم می‌کنند.

گرچه کتابت، عادت اندیشه‌گرانی است که به معبد درآیند و کتاب‌ها، بوستان و گلستان آنان است، اما سرّ و ثمره‌ی عبادات این معبد، در وجد و وجود آنان است و معبد را اسرار مکتوبی نیست تا بر آن دبیرانی گمارند. اگر معبد را خادمانی است که به تبرک، خدمت معبد می‌کنند، آنان درون خویش می‌جویند و در بیرون، سر به خدمت فرود می‌آورند و اگر کسانی پاک نشده و آتش درون خویش نیافته، به آنجا می‌آیند، فرزانگان این معبد را عادت نیست که سر از روشنایی درون خویش بردارند و بر تاریکی بیرون بنگرند. این رسم و عادت این معبد است، هرکه خواهد درآید تا آتش درون خود را در اینجا بیابد و تماشا کند و هرکه از این طایفه نیست بگریزد و جان تاریک خویش بیرون برد.

اینجا معبد است؛

عِبَادٌ نَاجَاهُمْ فِي فِكْرِهِمْ وَ كَلَّمَهُمْ فِي ذَاتِ عُقُولِهِمْ

بندگانی که خداوند در اندیشه‌های آنها با آنان به مناجات می‌پردازد و در اصل عقل‌هایشان با آنان صحبت می‌کند.
نهج‌البلاغه

باشگاه اندیشه، رفتن است و رفتن، رفتن است تا اصلاب وجود. باشگاه اندیشه فرقه نبوده و نخواهد بود. مکتب است؛ جمعی محدود شاید، اما نقطه‌ی ثقل تحولات جامعه و جهان باید و است و خواهد بود. برای باشگاه اندیشه، هم فرد مهم است و هم جهان، هم ایده و هم عینیت زیستن…. باشگاه اندیشه، هم به پوسته‌ی بیرونی تحولات انسان‌ها عنایت دارد و هم به زیربنای تغییرات مدام جهان و جامعه. این صیرورت مدام و هماره، چنان بوده که حتا بر تفکر و تأثر بنیان‌گذاران باشگاه در همان دهه‌ها نیز اثر گذاشته است…. از همان تعاملات و مواجهه و ارتباطات، ذهنیت‌ها مدام به روشن شدن و اشراق و شروق و ضیاء و پرتوافشانی و کسب نور می‌روند و خواهندهای تأثیرگذاری… {این راه را نهایت، صورت کجا توان بست؟}

باشگاه اندیشه، در صیرورت مداوم است. «خود»ها و «من‌»ها از بین می‌روند و به تعبیری، من گسترش می‌یابد تا تمامی کیهان و کائنات…

باشگاه اندیشه، محله است و طریقت و مکتب و دره‌باغ و شبستان و اشراق و گنجه و جم‌خانه، خلاصه، خم‌خانه‌ای است. باشگاه اندیشه این بیت است: {خمخانه را به مجلس بگو درآورند/ این باده‌ها به مستی ما کی دهد کفاف؟}